nikankarate



قسمت اول

افسانه های کاراته

درباره کاراته، تاریخ و تغییر و تحولات آن از آغاز تا الآن نوشته هاىچندانى در دست نیست. آنچه به عنوان تاریخ کاراته مى شناسیم چیزهایى بودهاند که دهان به دهان گشته و اینک براى ما نقل مى شود. در واقع تاریخچهکاراته را افسانه ها تشکیل مى دهند. اکثر این افسانه ها واجد یک نکتهاخلاقى هستند و به کارآموزان کاراته درس عبرت مى آموزند. بخش عمده اى ازداستان هاى کاراته درباره جوانانى است که تصور و طرز فکر نادرستى دربارهکاراته داشته اند و خواسته اند قدرت نمایى کنند یا به نحوى دیگر از اینفنون سوءاستفاده کنند. از جمله این حکایت:جوانى که حدود سه سال از آموزش او مى گذشت شروع به آزار و وحشت مردم دهکدهمجاور کرد و هر هفته یک بار به نحوى براى ساکنین مزاحمت ایجاد مى کرد. یکروز بعد از ظهر هنگامى که سرگرم مردم آزارى بود تنه اش به یک پیرمرد خورد.این اتفاق کوچک باعث خشم و عصبانیت جوان شد و در حالى که دشنام مى داد بهپیرمرد گفت: <<مگر جلوى پایت را نمى بینى؟!>>مرد پیر در حالى که هنوز سر راه جوان ایستاده بود گفت: <<فکر نمى کنیدبایستى با مردم، خصوصاً سالخوردگان، مؤدب تر باشید؟>> جوانک که سخت برآشفتهشده بود با تمام نیرو ضربات مهلکى با مشت و لگد به پیرمرد وارد آورد و اورا به زمین کوبید و در عوض تنها یک مشت از پیرمرد به سینه اش اصابت کرد.جوان، مغرور از این نبرد یکطرفه و آسیب جزئى، بادى به غبغب انداخت وخوشحال، پیرمرد را به حال خود رها کرد و رفت. گروهى از مردم که شاهد اینماجرا بودند به سراغ پیرمرد شتافتند و خواستند که کمکش کنند تا از زمینبلند شود ولى او بدون کمک از جا برخاست و در حالى که کاملاً سرحال به نظرمى رسید به سوى منزلش رفت.پس از تقریباً دو هفته که از این ماجرا گذشت، قفسه سینه و قلب جوان شروعبه سوختن و درد کرد و پس از هر غذا حالت تهوع به او دست مى داد. پس از پنجهفته او دیگر قادر نبود چیزى را در معده نگه دارد و در آخر هفته ششم بیشاز۱۰کیلو از وزنش کاسته شد. در این وقت بود که جوان پى برد این حالتناگوار که به مرگ ختم خواهد شد ناشى از همان ضربه ساده چند هفته پیشپیرمرد است. هنگامى که پیرمرد به بالین او آمد، جوانک از او عذرخواهى وتقاضاى بخشودگى کرد. پیرمرد چون دید که پسر واقعاً نادم و پشیمان است ازسر تقصیرش گذشت و دارویى مخصوص به او خوراند. پس از یک هفته استراحت، بهتدریج آثار سلامتى و تجدید قوا در او پیدا شد.مرد پیر سپس رو به جوان کرد و گفت که آمدن او به این دهکده به خواستهتقاضاى ساکنین صورت گرفته و هدف، رفع مزاحمت هاى جوان بوده است. او هم چنینبه جوان گفت که یک استاد کاراته است و کاراته، رگبار ضربات مشت و لگدنیست، هنر تمرکز بر ضربه و تعیین سرنوشت نبرد در یک لحظه و با یک ضربهاست. بعد از آن جوان به شاگردى استاد پیر درآمد و از بهترین کارآموزان اودشد.

ادامه در ادامه مطلب

قسمت دوم داستان کاراته

هنرمند حکاک مردی قوی هیکل و درشت اندام است و عضلاتی برآمده دارد که آستین های کوتاه کیمونوی او آنها را به سختی می پوشاند دقیقا پس از گذشت چهل سال از سنش می شود گفت که او در اوایل زندگی اش به سر می برد.

یک روزماتسومورابه مغازه این هنرمند حکاک وارد می شود. ماتسومورا اوایل سی سالگی اش بود اگر چه مثل حکاک نیرومند و قوی هیکل به نظر نمی رسید ولی او هم مردی با ابهت ، بلند قد با چشمانی سیاهرنگ و نافذ بود. وقتی که او می خواست طرحی را که حکاک بر روی چپقش کنده کاری نماید شرح می داد صدایی لطیف داشت.

حکاک نگاهی به مشتری اش انداخت و گفت:<< آقا معذرت می خواهم، شما همان معلم کاراته آقای ماتسومورا نیستید؟>>

ماتسومورا جواب داد: << بله چطور مگر. >>

حکاک گفت:<< می گویند شما بهترین استاد کاراته در جهان هستید شما حتی به رئیس قبیله هم تدریس می کنید اینطور نیست؟>>

او به تلخی و انزجار جواب داد:<< استادش بودم ولی نه به مدت زیاد در حقیقت از کاراته بیزار شده ام>>

حکاک گفت:<< نمی فهمم هر کس می داند که شما بهترین استاد در قید حیات هستید اگر شما دیگر به رئیس قبیله تعلیم ندهید پس چه کسی این کار را انجام خواهد داد؟ حکاک با مشاهده غم در چهره ماتسومورا اضافه کرد:<< چیز بسیار وحشتناکی بایستی اتفاق افتاده باشد که شما را نسبت به کارته دلسرد کرده باشد. >>

ماتسومورا گفت:<< بله حق با شماست رئیس قبیله شاگردی بی اعتنا با تکنیکهای خام بود که می خواست در همه مبارزات برنده شود آن هم نه به دلیل مهارتش بلکه به دلیل درجه و مقامش>>

<<یک روز در حین آموزش درسی اامی من به ضعف های او اشاره ای کردم و از او خواستم که با تمامی قدرتش به من حمله کند. او حمله را با یک ضربه پای دوبل (نیداو گری) باز کرد بدترین ضربه ای که در شروع کار می توان به یک حریف ماهر وارد کرد و من او را حدود شش متر دورتر پرت کردم،وقتی بالاخره او قادر به راه رفتن شد و خود را جمع و جور کرد دستور داد تا از جلوی چشمش دور شوم و دیگر بر نگردم تا زمانی که احضارم کند. بهتر بود که هرگز تدریس کاراته را با این شخص آغاز نمی کردم. در حقیقت بهتر بود من اصلا کاراته را نمی آموختم>>

حکاک گفت: <<معنی ندارد به هر تقدیر حال که شما دیگر به او تدریس نمی کنید چرا به من آموزش ندهید؟>>

ماتسومورا گفت: <<نه همان طور که به شما گفتم من تدریس کاراته را کنار گذاشته ام در هر حال چرا مردی ماهر مثل شما بخواهد تحت تعلیم من قرار بگیرد؟>>

حکاک گفت:<< رک و پوست کنده بگویم من کنجکاو هستم ببینم شما چگونه تدریس می کنید>>

گردید.

قسمت سوم داستان کاراته

ماتسومورا غرید:<< من دیگر کاراته تعلیم نمی دهم او از گستاخی حکاک به شدت خشمگین شده بود چرا که او با وقاحت تمام می خواست استاد پیشین رئیس قبیله مربی یک حکاک گردد>>

در این گیر و دار حکاک عقیده خود را تغییر داد و گفت:<<اگر شما از تعلیم به من امتناع می ورزید آیا از یک مسابقه با من هم سرباز خواهید زد؟>>

ماتسومورا با حالتی ناباورانه جواب داد:<<شما مرا به مبارزه می طلبید؟>>

حکاک جواب داد: <<بله دقیقا یک مبارزه جدی و عاری از امتیازات کلاس و تدریس و از آنجا که شما دیگر به رئیس قبیله تدریس نمی کنید احتیاجی به اخذ اجازه برای مبارزه با من را ندارید>>

در صدا و چشمان حکاک نوعی گستاخی و غرور حس می شد چنانچه او اضافه کرد:<<به شما اطمینان می دهم که من بهتر از او از خود دفاع می کنم>>

ماتسومورا پرسید: <<فکر نمی کنید که زیاده روی می کنید؟ این درخواست مبارزه ای که به زد و خورد ختم شود نیست بلکه مسئله مرگ و زندگی است آیا شما با مبارزه تا حد مرگ موافقید؟>>

حکاک با حاضر جوابی و صراحت گفت: << من واقعا آماده مردن هستم. >>

ماتسومورا گفت: <<در این صورت با خوشحالی آن را به شما پیشکش می کنم ولی بگذار در ابتدا یک ضرب المثل قدیمی را به شما یادآوری نمایم اگر دو ببر با هم بجنگند یکی از آنها آسیب می بیند و دیگری محکوم به مرگ است و می میرد>>

وقتی ماتسومورا دید که حرفهایش تاثیری بر حکاک نگذاشت گفت:<<من زمان و مکان مبارزه را به عهده شما می گذارم>>

و بدین ترتیب قرار ملاقاتی برای ساعت پنج صبح روز بعد در محوطه قبرستان پشت قصر تاما گذاشتند راس ساعت مقرر دو مرد با یکدیگر رو به رو شدند. با ادای احترام تشریفات مرسوم آنها از فاصله چندین متری رو به روی هم قرار گرفتند.

اولین حرکت را حکاک انجام داد او فاصله موجود در بینیشان را به نصف رسانید مشت چپش را به صورت گدان به سوی حریف دراز کرد و مشت دست راستش را به نشانه آمادگی برای حمله ری کفل راستش به صورت کج قرار داد.

ماتسومورا با قرار دادن چانه اش روی شانه چپ با آرامش تمام و با گرفتن یک حالت معمولی شیزن تای به خود با او رو به رو شد.

این حرکتی بود که به نظر می رسید جای هیچ امیدی برای دفاع نبود حال آنکه حکاک برای ادامه حمله اش آماده گشت در آن لحظه ماتسومورا چشمانش را بازتر کرد و به عمق چشمهای حریفش خیره شد اگر چه ماتسومورا حرکتی نکرد ولی حکاک با نیرویی به سرعت صاعقه به عقب رانده شد و به زمین افتاد.

قطرات عرق بر پیشانی حکاک نشسته بود و از بغلهایش نیز به شدت عرق تراوش می شد. قلیش به تپش افتاد با احساس ضعف بر روی نزدیکترین تخته سنگ نشست. ماتسومورا هم برای استراحت همان کار کرد.

پس از لحظه ای ماتسومورا بانگ برآورد:<< آفتاب الان طلوع می کند بیایید کار را تمام کنیم. >>

آن دو مرد از جا برخاستند و ماتسومورا دوباره همان حالت را به خود گرفت دوباره حکاک مبادرت به حمله نمود و به سمت حریفش هجوم برد ولی بار دیگر به وسیله نیرویی متوقف شد او پس از آن جریان قسم خورد که نیروی فوق الذکر فقط از چشمان ماتسومورا ساطع می شد.

حکاک با اینکه در مبارزه باخته بود ولی مثل یک مرد مصمم بود تا پای مرگ بایستد بدین جهت یک کیای (غرش قوی و بلند!) کشید او حریفان کوچکتر و ضعیفترش را با آن مرعوب کرده بود. ولی ماتسومورا بدون کوچکترین حرکتی همچنان ایستاد و یکبار دیگر حکاک با بی میلی تمام عقب نشینی کرد.

ماتسومورا پرسید: << چرا حمله نمی کنی؟>>

حکاک جواب گفت: نمی فهمم من قبل از این در هیچ مسابقه ای شکست نخورده بودم ولی بهتر است بمیرم تا در مبارزه ببازم به شما اخطار می کنم حال من به قصد سوتم جنگ تا آخرین قطره خون حمله می کنم.

ماتسومورا گفت: <<بسیار عالی هر طور که مایل هستید>>

به ناگهان حکاک با تمامی مهارتی که داشت حمله خود را آغاز کرد ولی در همان لحظه فریادی از گلوی ماتسومورا بلند شد که پس از برخورد با تپه های دور دست بازگشت و انعکاس آن به گوش رسید.

همان گونه که برق چشمان ماتسومورا حکاک را فلج و بی حسی نموده بود همان طور هم کیای! او حکاک از حرکت بازداشت.

حکاک ناله سر داد که: << بس است من دیوانه بودم که شما را دعوت به مبارزه نمودم. هیچ همانگی و شباهتی بین مهارت من و شما وجود ندارد. >>

ماتسومورا با فروتنی و ملایمت جواب داد: << این طور نیست شما از مهارت و روحیه والای جنگی برخوردارید اگر ما واقعا دست و پنجه نرم می کردیم به احتمال زیاد من شکست می خوردم. >>

حکاک در اعتراض گفت: <<شما مبالغه می کنید حقیقت ین است که وقتی من به چشمان شما نگاه کردم خود را کاملا بی دفاع و درمانده یافتم و همه روحیه جنگیم را از دست دادم>>

ماتسومورا به آرامی گفت:<< شاید ولی این موضوع در نتیجه تفاوت موجود بین من و شماست شما مصمم به کسب پیروزی بودید و من مصمم بودم در صورت شکست بمیرم>>

او اضافه کرد: <<گوش کنید وقتی دیروز وارد مغازه شما شدم از سرزنش و توبیخ رئیس قبیله به شدت غمگین و سر شکسته بودم و وقتی شما از من خواستید به شما کاراته بیاموزم این عمل شما نیز موجب نگرانی من شد. ولی وقت ما ترتیب یک مسابقه را دادیم تمامی نگرانیهایم از بین رفتند. فهمیدم که موارد نسبتا کوچک ذهن مرا به خود مشغول داشته بودند صلاح تکنیک ها ، مهارت آموزش کاراته و تملق در مورد رئیس قبیله حفظ موقعیت ذهن مرا مشغول کرده بود>>

<<من امروز عاقلتر از دیروز هستم من یک انسان هستم و یک انسان مخلوقی است آسیب پذیر و جایز الخطا موجودی که به احتمال زیاد نمی تواند کامل و بی عیب و نقص باشد. پس از مرگ او به عناصر اصلی وجودی خود رجعت می نماید یعنی به باد خاک ، آب ، آتش و هوا . ماده در اصل پوچ و فانی است همه اش باطل و پوچ است ما همچون چمن یا درختان جنگل هستیم،مخلوقات جهان هستی برخاسته از روح هستی اند و خود روح هستی نه زنده است و نه مرده پوچی تنها مانع و سد برای ادامه زندگی است>>

با این جمله ماتسومورا خاموش شد حکاک در اندیشه درس ارزشمندی که از کاراته کسب نموده بود ساکت بود او از یک استاد بدون کسب ضربه ای شکست خورده بود.ماتسومورا به زودی به موقعیت قبلی خود به عنوان مربی خصوصی رئیس قبیله منصوب


لطفا یک لحظه تامل کنید حتما فیلمهای پرزد وخورد یادتان می آید یا تصویر شخصی که لباس سفید پوشیده ومبارزه می کند شاید تصویر یک فرد خشن وقلدررا دارید که بیخودی فریاد می کشد یااینکه فکرمی کنید کاراته یک ورزش بسیار خطرناک و آسیب رسان جسمی است که روحیه خشونت را در انسان تقویت می کند وباید به آگاهی تان برسانم کلیه مطالب بالا نادرست می باشد اساسا کاراته ورزش نیست بلکه راهی است برای تندرستی وسلامتی جسمی وپالایش روحی از آلودگی ضد انسانی ودر نهایت دست یابی به یک زندگی آرام و بهتر، یعنی بوسیله تمرینات انسان ساز کاراته شخص تبدیل به فردی کامل تروبا شخصیت والاو مکارم اخلاقی باارزش بشود کاراته نوعی فلسفه زندگی است که در دو بعد تن وروان بطور موازی گسترده وفعال است نخست اینکه با تمرینات مستمر و منظم ورزشی که همگی بربنیان علمی وفیزیکی حرکتی ومفاصل واندامهای بدن استوارند شخص کاراته کابعد از چند ماه به شکلی منطقی دارای عضلات ومفاصل قوی وبدنی با استقامت فوق العاده خواهد گردید وچون این تمرینهابراساس اصول علمی حرکت شناسی مفاصل بدن پایه ریزی شده ازاین روآسیب پذیری شخص ورزشکاردرطول تمرین تقریبا به میزان صفرمی رسد واز طرفی دیگر بخاطر این که درطول جلسه های تمرین هنرجوی کاراته شناختی نسبی پیرامون فیزیولوژی بدن وحرکات ورزشی پیدا می کند خود وی نیز تا حدود زیادی در رابطه باانجام حرکتهای مضروغلط محتاط شده وازکژروی خود دارای می کند سوم بدلیل اینکه ماهیت اصیل کاراته برمبنای تواضع وفروتنی وادب واحترام متقابل بین افراد ودوری ازخشونت بناشده وبراجرای درست این اصول تاکید ورزیده می شود.

شخص کاراته کا ناخود آگاه در مسیر اعتلای انسانی رشد کرده وارتفاء فکری پیدامی کند و حتی اگر درابتدا شرور بوده وبا نبتی شربه کاراته رو آورده باشد بعد از مدتی بطورمنظم وطبیعی اصلاح گشته وبه سمت خیر تغییرجهت می دهدوچون فنون کاراته برپایه حرکت مفاصل و بسیارنرم و سبک بصورت لحظه ای انجام می گردد و هیچ فشار اضافه بر توان به شخصی وارد نمی آورد از این روکودکان۶-۵ ساله تاافراد سالمند چه زن وچه مرد به راحتی قادر به تمرین ویادگیری کاراته خواهند بود بطورکلی کاراته باعث می شود شخص ازنظر فیزیکی دارای جسم سالم وتندرستی گردد عضلات قلب قوی وحجیم گردند حجم ریه در اثردم وبازدم زیاد افزایش یافته وهوای مانده داخل شش ها به خوبی تخلیه شود معده وروده عمل هضم ودفع را بهتروسریعترانجام خواهدداد به وسیله عرق کردن سموم بدن مرتب دفع شده وسلامت جسمی سرحالی ونشاط بی اندازه ای رابه شخص کاراته کاارزانی می دارد شخص که کاراته کار می کند بهتر وبسیار بیشتر از اشخاص دیگر قدرت فراگیری و درک ذهنی دارد و آماده فعالیتهای گوناگون مغزی (درس خواندن . مطالعه و .) خواهد بود.از نظر روانی نیز علاوه بر تمرین مکرر و اصرار دائم مربی به حفظ تواضع و احترام متقابل اجتماعی موضوعاتی نظیر اعتماد به نفس- تقویت اراده- حس نوع دوستی - همکاری متقابل - از بین بردن ترس - اجتناب از خشونت و پرخاش گری - رفتار ملایم - مطالعه -آرامش فکر و ذهن و تخلیه مشکلات روانی- صمیمیت و نهایتا گسترش دوستی در شخص کاراته کا تقویت شده و انگیزه بیشتری نسبت به پرورش و آموزش خود نشان خواهد داد و همانگونه که دارای جسمی متناسب و نیرومند میگردد. دارای روحی بزرگ و طبعی والا و درکی وسیع و به غایت شانی بلند مرتبه در مراتب عالیه اجتماعی و انسانی خواهد شد.جسمی قوی و نیرومند جایگاه مغزی قوی و فکر و شعوری توانمند خواهد بود.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بررسی و نقد پایان نامه ها اینجا همه چی هست سیر تحول گروه تخصصی MJ CRAFT هر چی که بخوای بهترين مدرسه پسرانه براي قبولي کنکور در تهران Deeper AI امام زمان جهان کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. آموزش طبخ غذا